یک اتفاق خیلی ناگوار
سلام من دیشب چون مامان بزرگ و بابابزرگ اومده بودن خونمون و ذوق کرده بودم در حال توپ بازي خوردم زمين و دهنم خورد به ميز عسلي و دندوناي جلوي دهنم اسيب ديد خيلي گريه كردم ماماني هم خيلي ناراحت شد و گريه كرد اخه دندوناي جلوم و خيلي دوست داشت و الان ديگه اون زيبايي قبلا نداره بازم از اينكه اتفاق بدتري برام نيفتاده خدا رو شكر كردن و ماماني دعا كرد خدا همه بجه ها رو حفظ كنه و نگهدارشون باشه چون ماها خيلي فضولي ميكنيم و حادثه خبر نمي كنه طقلي پدر مادر ها خيلي غصه مي خورننننننننن ...
نویسنده :
roz
18:12
وامااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا عکس های تولد
بقيه در ادامه مطلب عكس من و دايي رضا جون و پدر بزرگها ماماني ژله هم درست كرده بود وقتي مهمونا رفتن يادش آمد نياورده و این هم کادوهای غیر نقدی تولد ...
نویسنده :
roz
12:20
مزار مرتضی علی 9/1/92
عيد ديدني اقوام ماماني به خونه ما
عكس هاي اتليه اي پرهام با لباس هاي عيد
عیدو عید دیدنی
هفت سین مامانی و سبزه به شکل مار که مامانی خودش درست کرده بود عید دیدنی خونه عموی مامانی و عکس با مهدی و علیرضا بچه های عمه مامانی بقیه رو که دیگه می شناسین واین هم خونه اون عموی دیکه مامان در حال لم دادن و شیر خوردن ...
نویسنده :
roz
18:55
کارهای پرهام
پرهام جان که احساس بزرگی می کنه و خودش تنهایی می خواد غذا بخوره الیته به این صورتی که می بینید رفتن توی یخجال موقع خونه تکونی عید ...
نویسنده :
roz
18:36